رویا داخته، مدیرپروژه استقرار چارگون در سانحه هواپیمایی تهران-یاسوج، مسافر مقصد آسمان شد.
رویا از ابتدای اردیبهشت امسال به عنوان مدیر پروژه به جمع چارگون در دفتر مدیران پروژه پیوسته بود. مسئولیتپذیر و با اعتماد به نفس بود و از تجربههای جدید استقبال میکرد. دختر مهربان و خندهروی ما عاشق سفر و طبیعتگردی بود.
وسواس و دقت او بر روی کوچکترین جزییات پروژهها مثالزدنی بود. وقتی مدیریت یک پروژه را بر عهده میگرفت، حواسش به همه چیز بود و آن را با بهترین نتیجه، تحویل میداد.
خوشحالیم اولین تجربهاش از برگزاری گردهمایی سالانه مشتریان چارگون، احساس خوبی را برایش رقم زد. رویا از آن روز نوشته و گفته است که به خود و همکارانش میبالد که توانستهاند کار تیمی خوبی را به نمایش بگذارند.
رویای ما همیشه و همهجا به دنبال حال خوب بود و دائم اطرافیانش را به تلاش برای لذت بردن از تکتک لحظات تشویق میکرد. # حال_خوب از تمام نوشتههایش جاریست؛ چیزی که حالا با رفتنش ما از آن بیبهرهایم.
رویا جان! عاشق برف بودی و فراری از گرما. میگفتی از هر چیز بهترینها را میخواهی، میگفتی، شکست برایت معنی ندارد، زمزمه همیشگیات این شعر بود که:
مبادا! فاصله بیافتد بین دوستت دارمهایتان
مبادا! زمان، چنبره بزند بین دیدارهایتان
آدم از یک جایی به بعد دلتنگی را یادش میرود
آدم از یک جایی به بعد با خودش زندگی میکند.
اما رویا جان ما قول میدهیم تو را از یاد نبریم. چطور میشود كَلكَلهای همیشگیات برای بازماندن پنجرهها، طعم خوب آش رشتهای که برایمان پختهبودی، آرزوهایی که بلند بلند به آنها فکر کرده بودی را فراموش کنیم؟!
بگذار برایت بلند بلند این شعر را بخوانیم تا بدانی در ذهن همه دوستانت در چارگون جاودانهای:
خاطرهای در درونم است
چون سنگی سپید درون چاهی
سر ستیز با آن ندارم، توانش را نیز
برایم شادی است و اندوه.
در چشمانم خیره شود اگر کسی
آن را خواهد دید.
غمگینتر از آنی خواهد شد
که داستانی اندوهزا شنیده است.
میدانم خدایان انسان را
بدل به شیء میکنند، بیآنکه روح را از او بگیرند.
تو نیز بدل به سنگی شدهای در درون من
تا اندوه را جاودانه سازی!
#آنا-آخماتووا